شاید تا همین چند سال پیش، یکی از سختترین روزها و لحظههای زندگیات، آن وقتهایی بود که فیلم دوربین عکاسیتان را پیش عکاسباشی شهر میبردی تا عکسهای خانوادگیتان را ظاهر کنی.
آن روزها نه پوشیده بودن عکسهای تو و دیگر اعضای خانواده، و نه محجوب و ناچار بودن عکاس باشی که دست قضای روزگار او را مشغول به آن شغل کرده بود هیچکدام نمیتوانست از اضطراب و معذب بودن تو، در وقت ظاهر شدن عکسها پیش نگاه عکاسباشی بکاهد.
امروز اما تو خودت عکسها را بیهیچ اجبار و ناچاری تنها با یک لمس ساده، ظاهر میکنی و بجای چشمان عکاس باشی شهر، اینبار هزاران نامحرم شاهد سیمای تو میشوند. گذر روزگار چهها که بر سر آدمی نمیآورد. میبینی خواهرم؟
این روزها نامحرمان برای ورود به حریم قلبت، تو را با لفظ «بانو» خطاب میکنند و با گفتن «چقدر بهتون میاد»، حجابت را ستایش میکنند! تو نیز در این میانه با حجابت فخر میفروشی و با این توصیفات خشک و خالی، حالی به حالی میشوی و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجی!
اما براستی تا چند سال پیش چه کسی فکر میکرد، بانوی مذهبی ما با آن حریم قدسی، آلبوم عکسهای فردی و دستجمعی و خانوادگی و دورهمیهای خود را در اینترنت و پیش نگاه نامحرمان به اشتراک بگذارد؟ بیشک هیچکس! شاید اگر بر فرض مثال پنج سال به عقب برگردیم و کسی بگوید چند سال بعد چنین اتفاقی رخ خواهد داد، هیچکس باور نمیکرد این شوخی بیمزه را!
تو با این اوصاف باز مدام عکسهای محجبه خود را به آدرس محله نامحرمان ناکجا آباد ارسال میکنی و مذبوحانه افتخار میکنی به چادری بودنت! آنوقت با تبختر و تفاخر فریاد میکشی «من حجاب را دوست دارم»! افسوس و صد افسوس! براستی حجاب اگر با عفاف همراه بود، بیشک مانع از نظر نامحرم و تحسین او میشد، و حالا که نیست خودش ابزاری برای بهتر دیده شدن است!
آری امروز چادر این یادگار پاک و نیک، حکایت مظلومانه و غریبی دارد. میدانم چادر را ارث بردهای از مادر، اما کاش سهم الارث خود از عفاف و حیا را از قلم نمیانداختی.
ما را در این سالها همچون قورباغههای بیچاره پختند و ما وقتی متوجه شدیم چه بر سر روزگارمان آمده که جزغاله شده بودیم! هفته اول تصاویر مذهبی، هفته دوم تصاویر گل و باغچه خانه، هفته سوم تصاویر وسایل شخصی، هفته چهارم تصویر کتابها، هفته پنجم تصویر فرش و سقف و طاقچه اتاق، هفته ششم تصویر چادر و روسری، هفته هفتم تصویر دست و ناخن و انگشت و انگشتر، و بعد از آن هم دیگر گریزی از گذاشتن تصویر چهره – ولو دور و محو و مبهم و تار و ریز نیست! این سیر تنزل، همان استدراج اشراقیهاست که مشابه دستورالعمل پخت قورباغه در غرب است!
و من و تو چه ساده انگارانه خیال کردیم رسالت ابزارهای ارتباطی برداشتن فاصله میان ما و دوستانمان است و به عبارتی تسهیل کننده روابط متقابل است، غافل از آنکه این ابزارها همراه با حذف فاصلههای ارضی، حریم سماوی ما را برچیدند!
آیا دوست دارید مقام و منزلت شما نزد خدای متعال، مقام و منزلت شهید باشد؟ ۱)- صله رحم کنید، رفت و آمد با اقوام و یا کمک مالی به آنها. (امالی صدوق، ص۴۳۱ ۲)- عفیف باشید ولو آنکه مقدمات گناه برایتان فراهم باشد. (نهج البلاغه، حکمت ۴۷۴ ۳)- قرآن را تلاوت کنید که تلاوت هر آیه ثواب هزار شهید را دارد. (جامع الاخبار، ص۳۹ ۴)- در بلاها و مصایب پیش آمده صبر داشته باشید. (کافی، ج۲، ص۹۲ ۵- به زیارت قبر امام حسین و امام رضا علیهماالسلام بروید. (کامل الزیارات، ص ۱۴۲و امالی صدوق، ص۲۱)) ۶- یک هشتم از ساعات شب را به عبادت و مناجات بپردازید. (من لایحضره الفقیه، ج۱، ص ۴۷۵) ۷)- برای نماز اذان و اقامه بگویید. (ثواب الاعمال، ص۳۲ ۸- خشم خود را فرو برید و حلم داشته باشید در همان حالی که بر انتقام گرفتن توانایی دارید. (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۷۸) ۹)- بر نماز جماعت محافظت داشته باشید. (ثواب الاعمال، ص۲۹۱ ۱۰- همیشه طالب علم باشید که علما بر شهدا هم فضیلت و برتری خواهند داشت. (ارشاد القبوب، ج۱، ص۱۶۴)
گاهی اوقات پیش اومده که مثلا سرساعت 8 با همسر یا یکی از دوستانتون قراری دارید..
شما سر محل قرار حاضر میشید و منتظر میمونید که طرف مقابل هم درست سر ساعت همونجا باشه.اما میبیند که نه،طرف مقابل،یه ربع گذشت،نیم ساعت گذشت،یک ساعت گذشت،گذشت و گذشت،اما هنوز که هنوزه نیومده... و بعداز چند ساعت تاخیر بالاخره میاد..
وقتی میاد شما دیگه اون شوق و اشتیاقی که سرساعت مقرر داشتید رو ندارید ،با اینکه اومده سرقرار حاضر شده،ولی بخاطر تاخیری که کرده، یمقدارهم از دستش ناراحتید.
درست مثله وقت نماز میمونه،وقتی صدای اذان بگوشمون میرسه خدا مشتاقانه،منتظرماست که دست از هرکاری بکشیم و سرساعت مقرر بریم پیشش و باهاش حرف بزنیم.اما ماها گاهی وقتا کوتاهی میکنیم و بعداز انجام هرکاری اگر خسته نبودیم و حالشو داشتیم میریم تا نماز بخونیم.درسته که نمازروخوندیم و خیلی هم عالیه ،اما مزه اولیه اش رو دیگه نداره..
بعدازکمی مادر آقا پسر روی صندلی که جلوی مابود نشست و به پسرش اصرار میکردکه عرفان پاشو بیا اینجا بشین ،اینجا پنجره داره و ...
من توذهنم داشتم فکر میکردم پسری بااین سن که دیگه نباید مادرش براش امرونهی کنه و باید برعکسش باشه،ینی اون پسر هوای مامانشو داشته باشه و بگه کجابشینه که براش بهتره و ....
کمی بعد دیدم پسره سرشو نزدیک پنجره کرده و انگار حالش بده،من گفتم شاید حالت تهوع بهش دست داده.ولی کمی گذشت، دیدم مثه بچه ها داره گریه میکنه،خیلی جا خوردم.بعدش هم باحالتی عصبانی پاشد بسمت مامانش اومد و همینجوری همراه با فحشی که میداد مامانشو میزد....که بالاخره مادرش به آقای راننده گفت که پسرشو دعوا کنه که بشینه سرجاش.تازه اونموقه بود که فهمیدم اون آقا پسر یه مشکلی داشته که مادرش براش تصمیم میگرفت.و من هم دوباره از روی اونچه که میدیدم،حکم صادر کرده بودم
روزى به منزل امام جعفر صادق عليه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسى كاظم عليه السلام را در كنارش ديدم و جلوى ايشان جنازه اى - كه روى آن پوشيده بود - قرار داشت .
امام صادق عليه السلام فرمود: داود رقّى ، حمران و ابو بصير را بگو كه نزد من آيند.
در همين بين مفضّل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام ماءموريّت بيرون رفتم ؛ و پس از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام عليه السلام بازگشتم و مردم مرتّب به منزل حضرت رفت و آمد مى كردند.
امام صادق عليه السلام جلو آمد و در حضور جمعيّت - كه حدود سى نفر بودند - خطاب به داود رقّى كرد و فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم ، اسماعيل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : اى داود! اسماعيل زنده است ، يا مرده ؟
داود پاسخ داد: او مرده است .
بعد از آن ، افراد يكى پس از ديگرى مى آمدند و صورت اسماعيل را مى ديدند و حضرت همان سؤ ال را از آنان مى پرسيد؛ و آنان مى گفتند: او مرده و از دنيا رفته است .
آن گاه حضرت فرمود: خدايا! تو شاهد بر اقرار اين افراد باش ؛ و سپس دستور داد تا جنازه اسماعيل را غسل داده و كفن نمايند.
و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل ! صورتش را باز كن و پس از آن سؤ ال نمود: آيا او مرده است ، يا زنده ؟
و مفضّل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .
و سپس جنازه را جهت دفن حمل كردند؛ و هنگامى كه جنازه را در قبر نهادند، امام عليه السلام جلو آمد و به مفضّل فرمود: صورتش را باز كن تا تمام افراد ببينند كه او زنده است ، يا مرده ؟
و همگى شهادت دادند بر اين كه او مرده است .
آن گاه حضرت همچنين فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، اى افراد حاضر! شاهد و گواه باشيد كه به زودى گروهى به وسيله اسماعيل راه باطل را برگزينند و گويند كه او زنده است ؛ و امام و پيشوا خواهد بود.
آنان بدين وسيله مى خواهند نور خدا را خاموش كنند و در مقابل خليفه و حجّت خدا يعنى ؛ فرزندم ، موسى كاظم موضع بگيرند، وليكن خداوند متعال نور خويش را به اتمام مى رساند، گرچه مشركان و بدخواهان نخواسته باشند.
و همين كه خاك ها را داخل قبر ريختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه كسى درون اين قبر زير خاك پنهان گشت ؟
همگى گفتند: ياابن رسول اللّه ! فرزند شما اسماعيل بود، كه پس از غسل و كفن در اين قبر دفن گرديد.
و در پايان مراسم تدفين ، براى آخرين بار حضرت فرمود: خدايا! تو شاهد و گواه باش ؛ و سپس دست حضرت موسى كاظم عليه السلام را گرفت و اظهار داشت : اين فرزندم خليفه بر حقّ است ، بدانيد كه حقّ با او و نيز او با حقّ است ؛ و حقّ از نسل او خواهد بود تا هنگامى كه وارث زمين - يعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف )، آشكار گردد.
وقتی خدیجه به پیامبر پیشنهاد داد و به او گفت:«ای عموزاده !من بخاطرِ خویشاوندیی که میان ما برقرار است و بخاطرعظمت و بزرگی و خویشتن داری و امانت داری و خلق زیبا و راستگویی که از شما سراغ دارم ،برآن شده ام که به شما پیشنهادِ ازدواج دهم.»
محمد(ص) به درخواست او پاسخ مثبت داد؛هرچند انجام کار را منوط بر این دانست که با عموهای خود در این موضوع مذاکره کند و از نظرِ آنان آگاه گردد.
اگر از کسی که متعلق به شهری،قشر خاصی،حوزه ای و یاهرجای دیگه ای کارِ نامتعارفی دیدیم..اون کاررو بهمه افراد اون شهر،قشر و یا... نسبت ندیم
مثلا اگر خدایی نکرده،از روحانیی کاری رو دیدم که درخورو شایسته روحانیت نیست،نگیم همه آخوندا همینجورین..اگر از باحجابی کاری دیدم که درخور یک خانم باحجاب نیست نگیم که همه باحجابا همینطورن ویا حتی بعکس؛اگر از خانم بی حجاب چیزی دیدم نگیم همه بی حجابا همینطورن.........
تنها با گفتن این کلمه که هـــــمــــــــــه اینطورهستن،باعث این میشیم که گناه تهمت رو بحسابمون بنویسن...و بعضیاهم مثه حاج آقا شهاب مرادی هستن ک میگن ،کسی که ازمن غیبتی کرده باشه ،میبخشم ،اما تهمت رو نـــــــــــــه....
✿
مقام معظم رهبری:
اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم!
رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست،
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را
به هزاران مستمعی که شما را نمیشناسند ،برسانید!
این فرصت فوق العاده ای است؛
مبادا این فرصت را ضایع کنید !
اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد!
1391/7/20
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم،جز خدا"شهیدابراهیم هادی"
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
شهادت تیر و ترکش نیست؛آنروز که خدا را باهمه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم،شــــــهـــیــــد شده ایم
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
در زمین عشـــقـــی نیست که زمینت نزند،آســمــــان را دریاب
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
تنها و تنها خــــــداست که می ماند